نبرد ناتمام
يكشنبه, ۸ شهریور ۱۳۹۴، ۰۸:۵۸ ق.ظ
بخشی از یادداشت جدید دکتر سعید زیباکلام:
ناگزیریم با فناوری هستهای، جز در حد ویترینی برای ارضای غرور ایرانیان که سالیانی با مشتهای گرهکرده فریادکشیدند انرژی هستهای حق مسلم ماست، خداحافظی کنیم: ما بچههای انقلاب در نبرد بر سر برنامۀ هستهای شکست خوردهایم. بیاییم شجاعانه و بصیرتمندانه این شکست را بپذیریم و برای نبردهای بسیار اساسیتر خود را تجهیز و آماده کنیم: نبرد بر سر سازش با آمریکا و پذیرفتن نظام استکباری، نبردی که هویت انقلاب ما در گرو آنست. این ظلوم جهول با کوله بار مختصر بالای 40 سال نظارت بر سیاستهای امریکا در خاور دور(ویتنام، فیلیپین،کامبوج، لائوس، شبه جزیرۀ کره)، خاورمیانه(بویژه فلسطین و ایران)، آمریکای لاتین، و اروپای شرقی و تمرکز بر سیاستهای دولت تدبیر و عقلانیت و عقبۀ متکاثر آن، چالش موجود را با هیچ چالشی در این 37 سال مقایسه نمی کنم. اینک هنگام این نیست که ارزیابی خود از پیشرفت ها یا پسرفت ها در عرصۀ فرهنگی و اقتصادی را در این 37 سال بازگو کنم. همین قدر بگویم که نبرد بر سر سازش با آمریکا هویتیترین و حیاتیترین نبردی است که انقلاب بخود می بیند. یا بزبانی دیگر، این نبرد درواقع آخرین نبرد سرنوشتساز انقلاب خواهد بود. می توانیم البته اینجا و آنجا بر سر این یا آن موضوع با آمریکا کشمکش کنیم یا چک و چانه بزنیم و دعوا و مرافعه نیز راه بیاندازیم لیکن رقابتهای ما دیگر از جنسی خواهد شد که روسها با آمریکاییها، آمریکا با چین، ژاپن با کره، ژاپن با چین، انگلیسیها با برزیلیها، و ... دارند. مراسم تدفین انقلاب که با تدابیر مفتونان دنیاطلب انجام و تمام شود دیگر ته کار چیزی باقی نمی ماند که دیگه کسی حاضر باشد برایش عمر و جان بدهد. دیگه فقط در مناسبتهای مختلف باید مراسم عزاداری برگزار کنیم، عزاداری برای بیاعتقادی مبنایی که زان پس بسیار فراگیرتر از وضع فعلی همه جا را فرا خواهد گرفت، عزاداری برای نومیدیهای بیکرانی که انقلابیون را نیز خواهد بلعید. و آنگاه دیدنی است جشن و سرور مستکبران عالم و در راسش آمریکا.
نگذاریم این آخرین نبرد همچون نبرد بر سر هستهای صورت گیرد. باید از اشتباهات راهبردی نبرد هستهای عبرت بگیریم.
امکان دارد برادری از سر اخلاص و اعتقاد بر آن باشد که: اما ما همه ماجراهای پشت پرده را نمیدانیم و لذا نباید دربارۀ روندهای ظاهرا نه چندان مساعد و مقتضی انقلاب قضاوت کنیم. با بخشی از این سخن موافق و با بخشی دچار مشکل میشویم: بخش موافق اینست که آری! همۀ ماجراهای پشت پرده را نمیدانیم. لیکن اگر مراد از اینکه ما همه ماجراها را نمیدانیم این باشد که دست به بحث و تحلیل و ارزیابی و موضعگیری نزنیم، در اینصورت روشن است با این سخن چه درو خواهیم کرد؟ جز سکوت و انفعال و احتضار و خمودگی عرصه سیاسی؟ که خسروان خود میدانند و بهتر میدانند، و ما نمیدانیم یا بقدر کافی نمیدانیم؟ اگر برای حفظ و تحکیم انقلاب این هدف متعالی را تعقیب میکنیم که عرصه سیاسی را فعال و زنده و هشیار نگهداریم در اینصورت باید ابزار این حیات و نشاط و سرزندگی را هم فراهم کنیم و روشن است که ابتداییترین ابزار آن سرزندگی و نشاط هم چیزی جز گردش سریع و سالم اطلاعات نیست. از خود جدّا و عمیقا سوال کنیم: این چه دلالتی دارد که ما مدام مردم و بویژه جوانان را تحریک و تحریض به حضور در صحنه سیاسی کنیم و بخواهیم که نسبت به سرنوشت خود و کشور خود و انقلاب خود احساس مسؤلیت کنند که آینده کشور از آن آنانست و در عینحال در مواقعی به آنها گوشزد کنیم که آنها همۀ اطلاعات و جزئیات مهم ماجرا را نمیدانند و بنابراین بهتر است زیاد حرف نزنند؟ روشن است که آن تحریک و تحریض عرصۀ سیاست را زنده و با نشاط میکند لیکن هنوز آن نشاط جوانه نزده، پژمرده و خموده میشود که درمییابند آنها خیلی چیزها را نمیدانند و لذا نمیتوانند موضعی بگیرند و حرکتی از خود نشان دهند. از جمله لوازم بسیار اساسی و بلکه حیاتی نیل بدان نشاط و سرزندگی، دسترسی به اطلاعاتی است که جوانان شفیق و مسئول بدون آن آب در هاون میکوبند و عمر خود تلف میکنند. جوانی که میداند او از همۀ ماجرا اطلاع ندارد چگونه میتواند نقشی مهم و جدی و اصیل در عرصه سیاست ایفاء کند؟ آری میتوانند نشست و برخاستی و حرف و حدیثی در محفلهای خودمانی بزنند لیکن عمیقا میدانند که باید منتظر باشند و گوش به زنگ! و اینست آنچه آن نشاط را پوشالی و محتضر و مرده میکند. آیا تاکنون در میان تشکلهای دانشجویی بسیجی و جامعۀ اسلامی و انجمن اسلامی مستقل قدری غلطیدهاید و متوجه میزان حیات و نشاط هر یک از آنها و چرایی تفاوتهای مهم آنها شدهاید؟ آیا پای درددل بچههای پاکدل و صمیمی بسیجی نشستهاید؟
ولتکن منکم امه یدعون الی اخیر و یامرون بالمعروف و ینهون عنالمنکر و اولئک هم المفلحون.
۹۴/۰۶/۰۸